چشمک
نردبان دلم شکسته است میشود مرا کمی دعا کنی؟ همیشه برام این سوال بوده که چرا فقط وقت سختی ها خدا رو میشناسیم چرا تو شادیا آن وقت که زمان تند تند میگذره و هیچ چیزی حس نمی کنی سر وقتش نمیریم ولی آن موقع خوشی ها یادمون نمیاد تمام سختی های زندگی رو مرور میکنیم ولی یاد آن لحظه های خوب نیستیم ولی تو خوشی ها یاد سختی ها نیستیم حتی خوشی های دیگمون رو هم یادمون نیست تا حالا شده فکر کنیم ببینیم چی از ما می خواد چرا هرز چند گاهی به ما تلنگر میزنه تا یادی ازش کنیم من نه ولی حالا فهمیدم فقط می خواد بدونیم که هست و تو خوشی و نا خوشی یادش کنیم فهمیدم دوست داره بهمون محبت کنه هر طوری که بشه ولی خیلی وقتا هم ما باید ازش بخوایم اون فقط لبخندمون رو می خواد و دوست داره بعضی وقتا سرمون رو رو به آسمون کنیم و به اون هم لبخند بزنیم بخند عزیزم دنیا خند داره غصه به جز خنده دوا ، نداره بخند خدا دیدن لبخند شو روی لبای بندهاش دوستداره
یا اگر خدا اجازه میدهد،کمی بجای من خدا خدا کنی؟
راستش دلم مثل نماز بین راه، خسته و شکسته است
میشود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفا،
خداکنی؟
چرا اون موقع شکرش نمی کنیم چرا به آسمون نگاه نمی کنیم
ولی وقتی تو سختی ها می افتیم غم و غصه سراقمون میاد، یادمون می افته که رفیقی هم داریم آن موقع اذان رو میشنویم خد ا رو حس میکنیم بهش توجه می کنیم بعد میگیم
خدایا مگه چه گناهی کردیم که این همه سختی باید بکشیم
حتی زمان رو هم فراموش میکنیم